کوهنوردان به ناحیه یا میدانی از برفِ باقیمانده و انباشتهشده که در نتیجهی ریزش بهمنها در کف دهلیزها، دامنههای شمالی، فرورفتگیهای بادگیر یا مناطق سایهدار شکل میگیرد، برفچال میگویند. این تودهها معمولاً در درههای مرتفع یا کاسههای کوهستانی تا اواخر بهار، و گاه تا زمستان بعدی، باقی میمانند و در برخی نواحی مستعد، بهعنوان منبع تغذیهی یخچالهای طبیعی عمل میکنند.
لکههای برفی فصلی نیز از باقیماندهی برفهای انباشتهشده در دامنهها، سینهکشها یا قعر درهها پدید میآیند. این لکهها اگرچه گاه شبیه به برفچال بهنظر میرسند، اما ساختار، عمق، پایداری و مخاطرات آنها تفاوت قابلتوجهی دارد.
هر دو پدیده، یعنی برفچال و لکهی فصلی، در فصل بهار و تابستان به یکی از پرمخاطرهترین چالشهای مسیرهای کوهستانی بدل میشوند.
در این مقاله، ساختار این دو پدیده، محلهای شکلگیری، تفاوتهای اساسی و مهمتر از همه، نکات ایمنی و ملاحظات عبور از آنها بررسی خواهد شد.

برفچال و مکانهای شکلگیری
برفهای زمستانی یا اوایل بهار که از ارتفاعات بالادست فرومیریزند، در قعر دهلیزها، کاسههای کوهستانی یا فرورفتگیهای بسته جمع میشوند و بهتدریج به تودهای فشرده تبدیل میشوند. این نواحی بهسبب موقعیت توپوگرافی خود، از تابش مستقیم خورشید در امان میمانند و سرمای شبانه در آنها بیشتر حفظ میشود.
انباشت مکرر بهمنها، فشار لایههای برف و یخزدگیهای متناوب، تودهای فشرده و پایدار ایجاد میکند که در فصل بهار نیز پایداری خود را حفظ میکند. کوهنوردان این پدیده را برفچال (snowfield) مینامند.
برفچالها معمولاً در کاسههای سایهدار، درههای بادگیر و دامنههای شمالی کوهستان یافت میشوند. وجود شیب مناسب برای فروریختن برف، سایهسار طبیعی، و سرمای شبانه از عوامل اصلی شکلگیری و پایداری آنهاست.
در چنین ساختارهایی، تبخیر و ذوب از سطح آغاز میشود، اما هستهی مرکزی برفچال برای هفتهها یا ماهها دستنخورده باقی میماند. بههمین دلیل، برخی برفچالها در تابستان به حوضچههای کوهستانی تبدیل میشوند و حتی منشأ جریانهای فصلی آب در پاییندست هستند.

لکهی برفی فصلی و مکانهای شکلگیری
کوهنوردان به ناحیهای محدود، کمعمق و ناپایدار از برف که پس از پایان زمستان برای مدتی در کوهستان باقی میماند، لکهی برفی فصلی (seasonal snow patch) میگویند. این لکهها اغلب در سینهکشها، دامنههای بادگیر یا سایهدار، و گاهی در فرورفتگیهای کوچک ایجاد میشوند.
ساختار این لکهها فشرده نیست و معمولاً حاصل بارش منفرد، انباشت موقت یا ذوب ناقص برف در فصل سرد است. بهدلیل نداشتن تراکم بالا، این نواحی در برابر تابش خورشید و گرمای روزانه مقاومت اندکی دارند.
نبود عواملی چون پوشش سایه، مسیر بادشکن یا زاویهی محافظتی زمین باعث میشود روند ذوب در آنها سریعتر باشد. لکههای فصلی معمولاً تا میانهی تابستان ناپدید میشوند و برخلاف برفچال، هستهی سرد و پایدار ندارند.
با آنکه ممکن است در کنار یا در امتداد برفچالها پدید آیند، اما از نظر زمان ماندگاری، ظرفیت فشردگی، و رفتار حرارتی، تفاوت قابلتوجهی با برفچال دارند.

یخچال کوهستانی
انباشت چندسالهی برف، فشردگی لایهها و روند تدریجی یخزایی، تودهای فشرده و پایدار از برف و یخ ایجاد میکند که به آن یخچال طبیعی کوهستانی (mountain glacier) میگویند. این پدیده فقط در ارتفاعاتی با سرمای پایدار و میزان انباشت مناسب امکانپذیر است.
یخچالها برخلاف برفچالها، دارای حرکت آهسته و درونی هستند. این حرکت در نتیجهی فشار وزن لایههای فوقانی و تغییرات دمایی در لایههای زیرین ایجاد میشود. بههمین دلیل، یخچالها میتوانند باعث ایجاد ترکهای کششی، سایش بستر سنگی، و دگرگونیهای زمینساختی شوند.
از نظر پایداری، عمق، و تأثیر ژئومورفولوژیک، یخچالهای کوهستانی با برفچالها و لکههای فصلی تفاوت بنیادین دارند.
برای بررسی دقیقتر ساختار، اقسام و دینامیک یخچالها، مقالهی مستقل «یخچالهای کوهستانی: پیدایش، ساختار و حرکت» را توصیه میکنم.

مخاطرات عبور از برفچالها و لکههای برفی، و نکات ایمنی پایه
در بسیاری از مسیرهای کلاسیک کوهنوردی، بهویژه در بهار و اوایل تابستان، عبور از برفچالها و لکههای فصلی اجتنابناپذیر است. این نواحی ممکن است در نگاه نخست ساده، هموار یا کمخطر بهنظر برسند، اما در واقع تهدیدهایی پنهان در خود دارند.
در برفچالها، یکی از جدیترین خطرات، وجود لایههای ذوبشده درونی است. این لایهها ممکن است در اثر وزن کوهنورد ناگهان فروبریزند. ساختار ناپایدار، رطوبت داخلی و یخزدگی موضعی میتواند این نواحی را به تلههای برفی (snow traps) تبدیل کند. همچنین، پلهای برفی (snow bridges) ناپایدار که دهانهی شکاف یا حفرهای را میپوشانند، ممکن است توان تحمل بار را نداشته باشند.
در مورد لکههای فصلی، که معمولاً کمعمقاند و بر دامنههای سایهدار یا شمالی شکل میگیرند، خطر عمدتاً به لیز خوردن روی برف مرطوب یا فرو رفتن ناگهانی در برف پوک محدود میشود. این وضعیت ممکن است به خستگی، آسیب مفصلی، یا نفوذ برف خیس به داخل کفش و جوراب منجر شود؛ موضوعی که در شبمانی یا اطراق اهمیت عملی دارد.
شرایط زمانی خطرناکتر میشود که لکههای برف فصلی در قعر درهها، بر بستر سنگی یا بالای رودخانههای پنهان شکل میگیرند. این نواحی اغلب حاصل انباشت چندین بهمن هستند و رودخانهای از زیر آنها عبور میکند. در این حالت، جریان آب، لایهی زیرین برف را میتراشد و آن را به تونلی ناپایدار بدل میکند. سقف چنین ساختاری گاه تنها با وزن یک نفر فرومیریزد. بسته به شدت جریان، ارتفاع سقوط و سختی بستر، این رویداد میتواند به مصدومیت شدید یا حتی مرگ بینجامد.
شناخت موضعی، مشاهدهی نشانهها، ارزیابی عمق و دمای برف، و آشنایی با رفتار فیزیکی آن در ساعات مختلف روز، از مهمترین پیشنیازهای عبور ایمن از چنین نواحیاند.

نشانههای هشداردهنده در سطح برف
در شرایط بهاری، بسیاری از خطرات در برفچالها یا لکههای فصلی پیش از وقوع، نشانههایی قابلمشاهده از خود نشان میدهند. تشخیص این نشانهها میتواند در تصمیمگیری حیاتی برای عبور یا بازگشت نقش تعیینکنندهای داشته باشد.
کوهنوردان برخی نشانههای هشداردهنده را میتوانند در سطح برف تشخیص دهند، مانند فرورفتگیهای غیرعادی، صدای خالی شدن یا شکست نرم زیر پا، لکههای مرطوب با لبههای شفاف، ترکهای شعاعی در اطراف گامها، و شکستن پلهای کوچک در حاشیهی مسیر.
وجود جریان آب قابلشنیدن در زیر برف نیز یکی از هشدارهای جدی بهشمار میرود. ترکیب چند نشانه باهم، معمولاً نشانهی وضعیت ناپایدار برف است و باید با نهایت احتیاط و تردید با آن برخورد کرد.
کلام آخر
شناخت ساختارهای برفی در کوهستان، تنها دانشی جغرافیایی یا زمینشناختی نیست، بلکه بخشی از سواد فنی کوهنوردی است. بسیاری، برفچالها و لکههای برفی فصلی را در نگاه نخست صرفاً تودههایی از برف باقیمانده تلقی میکنند، در حالیکه این پدیدهها ساختاری پیچیده، پویا و گاه فریبنده دارند.
درک تفاوت میان برفچال، یخچال و لکهی فصلی، گام نخست برای مواجههای آگاهانه با این مخاطرات سفید و خاکستری و پوک است.
کوهنوردان در فصلهایی که مرز میان زمستان و تابستان در کوه محو میشود، بیش از هر زمان دیگری باید با دقت ببینند، سنجیده تصمیم بگیرند و با فروتنی با ساختار طبیعت مواجه شوند.
گردآوری و تدوین: امیر سعید احمدی