در تاریخ ۲۷ آوریل ۲۰۱۳، در جبههی لوتسه در ارتفاعات جنوبی اورست، درگیری بیسابقهای میان سه کوهنورد برجستهی غربی اولی اشتک، سیمون مورو و جاناتان گریفیت و گروهی از شرپاهای نپالی رخ داد.
این حادثه فضای کوه را از همبستگی و سکوت به خشونت کشاند و برای مدتی طولانی جامعهی کوهنوردی جهانی را در شوک فرو برد. برخورد لفظی و فیزیکی در کمپ دوم، نقطهی عطفی در تاریخ صعودهای بلند بود.
در این مقاله، بازسازی دقیق آن حادثه، روایتهای متضاد دو طرف، و اثرات عمیق روانی آن بر اولی اشتک و همراهانش بررسی میشود. همچنین، زمینههای فرهنگی، ساختاری و رسانهای این درگیری و پیامدهای آن در فضای کوهنوردی تحلیل خواهند شد.
آنچه در این مقاله خواهیم خواند:
دو تیم، یک مسیر: برخورد دیدگاهها در لوتسه
در بهار ۲۰۱۳، اولی اشتک، سیمون مورو و جاناتان گریفیت تصمیم گرفتند از دیوارهی لوتسه در جبههی جنوب شرقی اورست صعودی مستقل و سبکبار انجام دهند. آنها قصد داشتند بدون استفاده از طنابگذاری شرپاها و خدمات تجاری، مسیری فنی و سریع را طی کنند. این تصمیم در تضاد کامل با ساختار حاکم بر صعودهای تجاری اورست بود.
در همان فصل، گروهی از شرپاهای نپالی مشغول آمادهسازی مسیر کلاسیک اورست بودند. آنها موظف بودند طنابهای ثابت را در جبههی یخی لوتسه فیس نصب کنند تا تیمهای تجاری بتوانند در هفتههای بعد با امنیت بیشتری صعود کنند. کار آنها نیاز به تمرکز، هماهنگی و ایمنی بالا داشت.
در روز حادثه، تیم اشتک از مسیر مستقل خود بالا رفت و در بخشی از مسیر از نزدیکی محدودهی کار شرپاها عبور کرد. آنها مسیر خود را جدا از طنابگذاریها انتخاب کرده بودند، اما در نقطهای بهناچار از بالای گروه شرپاها عبور کردند. همین عبور، بدون هماهنگی قبلی، باعث ایجاد تنش شد.
شرپاها این اقدام را بیاحترامی به نظم کاری و تهدیدی برای جان خود تلقی کردند. آنها معتقد بودند که حتی ریزش یک قطعه یخ از بالادست میتوانست مرگبار باشد. در مقابل، کوهنوردان غربی تأکید کردند که عبورشان با نهایت احتیاط انجام شد و هیچ خطری ایجاد نکردند.
اختلاف فرهنگی، تفاوت در برداشت از مفهوم اولویت در مسیر، و نبود گفتوگو میان دو طرف، شرایطی را شکل داد که زمینهی درگیریهای شدیدتر را در کمپ دوم فراهم کرد.

کمپ دوم، نقطهی انفجار: از تنش پنهان تا خشونت آشکار
صبح روز ۲۷ آوریل، هر دو گروه به کمپ دوم بازگشتند. سکوت اولیه میان چادرها خیلی زود جای خود را به نگاههای خشمگین و زمزمههای تهدیدآمیز داد. گروهی از شرپاها که از عبور کوهنوردان غربی خشمگین بودند، بدون هشدار قبلی به سمت چادر آنها حرکت کردند. فریادهای اعتراضی و تجمع ناگهانی، نظم اردوگاه را برهم زد.
تنش در عرض چند دقیقه به درگیری فیزیکی تبدیل شد. طبق گزارشها، برخی شرپاها سنگ پرتاب کردند و یکی از آنها با تبر یخ به چادر حمله کرد. سیمون مورو و جاناتان گریفیت مجبور شدند پنهان شوند. اولی اشتک نیز در فضایی متشنج به دنبال راهی برای آرام کردن اوضاع میگشت. آنها هیچگونه دفاع فیزیکی نکردند.
درگیری بهسرعت به موضوعی جدی بدل شد که جان کوهنوردان را تهدید میکرد. در شرایطی که هر لحظه ممکن بود خشونت تشدید شود، یکی از راهنماهای نپالی مداخله کرد و با استفاده از نفوذ خود میان دو طرف واسطه شد. این مداخله تنش را کنترل کرد، اما جو بیاعتمادی باقی ماند.
در روزهای بعد، کوهنوردان کمپ دوم دربارهی آنچه رخ داد روایتهای متفاوتی ارائه دادند. اما آنچه مسلم است، این بود که در ارتفاع بالا، جایی که مرگ و زندگی در یک قدمی هماند، اینبار نه طبیعت بلکه انسانها منبع اصلی تهدید بودند. برای اولی اشتک، این تجربه نقطهی گسست عمیقی با باورهای پیشینش بود.
سکوت بعد از طوفان: زخمهای روانی اولی اشتک
حادثهی کمپ دوم، اثری فراتر از یک درگیری موقت بر جای گذاشت. برای اولی اشتک، این واقعه تنها یک لحظهی پرتنش نبود، بلکه ضربهای روانی به اعماق ذهن و اعتماد او به محیط کوه بود. وی که همواره کوه را فضایی برای تمرکز، سکوت و آرامش میدانست، حالا با واقعیتی روبهرو شده بود که اساس آن باور را زیر سؤال میبرد.
اشتک در مصاحبهای بعد از حادثه گفت که برای نخستینبار، نه از سقوط، یخرفت یا بهمن، بلکه از انسانها ترسیده است. این اعتراف ساده، گویای شدت ضربهی عاطفیای بود که تجربه کرده بود. از آن پس، اشتک در رفتار و تصمیمات کوهنوردیاش محتاطتر شد. او بهوضوح از پروژههایی که نیاز به تعامل مستقیم با سیستم صعود تجاری هیمالیا داشتند، فاصله گرفت.
این واقعه همچنین روی ارتباط حرفهای اشتک با نهادهای حامی و رسانهها نیز اثر گذاشت. برخی برندها با احتیاط به این موضوع پرداختند. هرچند اشتک همچنان مورد احترام بود، اما موقعیت یکپارچه و بدون مناقشهی سابق دیگر تکرار نشد. او خود را نه قربانی صرف، بلکه شاهد شکافی میدانست که از سالها نادیدهگرفتن تفاوتها شکل گرفته بود.
از منظر شخصی، این حادثه باعث شد اشتک درونیتر، ساکتتر و عمیقتر شود. او در گفتوگوهای بعدی کمتر از عملکرد و بیشتر از معنای کوهنوردی سخن گفت. سکوت او پس از حادثه، نه ضعف، بلکه نتیجهی دردی بود که از عمق آمده بود.
کوه در آیینهی رسانه: تأملی بر واکنشها و روایتها
حادثهی اورست ۲۰۱۳، بهسرعت به خبر اول رسانههای کوهنوردی و نشریات عمومی جهان تبدیل شد. رسانهها با تیترهایی چون «شورش شرپاها»، «درگیری در ارتفاع» یا «حمله به کوهنوردان غربی» به استقبال روایت رفتند. اما با گذشت زمان و روشنشدن ابعاد مختلف ماجرا، نگاهها تعدیل شد و تحلیلها عمق بیشتری یافت.
نخستین واکنشها بیشتر متکی بر روایت تیم اشتک و همراهانش بودند. در غیاب صدای شرپاها، رسانههای غربی تمرکز خود را بر احساس شوک، ناامنی و بیسابقه بودن حادثه گذاشتند. با انتشار روایتهایی از سوی برخی شرپاها، نگاهها به تدریج بهسمت ریشههای عمیقتر تنش نیز معطوف شد.
برخی تحلیلگران این رویداد را صرفاً یک سوءتفاهم لحظهای ندانستند، بلکه آن را نشانهای از تعارض ساختاری میان دو جهان دانستند. کوهنوردی مستقل، مبتنی بر سبک و تجربه، در برابر کوهنوردی تجاری، که بر تکرار، امنیت سیستماتیک و ساختار قدرت متکی است. شرپاها در این سیستم، علیرغم نقش حیاتیشان، اغلب در روایتها به حاشیه رانده شدهاند.
عدهای دیگر به مسئلهی تبعیض و تمرکز رسانهای اشاره کردند. روایت شرپاها معمولاً دیرتر و با تأخیر شنیده شد. روایت غربی همچنان مرجع اصلی باقی ماند، هرچند تلاشهایی برای بازتاب نگاه محلی نیز انجام گرفت.
واکنش چهرههای شاخص کوهنوردی، از جمله رینهولد مسنر، بهجای موضعگیری احساسی، بیشتر رنگ هشدار داشت. او این حادثه را نماد ازهمگسیختگی اخلاقی در کوهنوردی دانست. به اعتقاد او، صعودهای بزرگ بدون همدلی و درک متقابل، دیگر دستاوردی اصیل به همراه نخواهند داشت.

شاهدان در سایه: آنچه گفتند و آنچه نگفتند
حادثهی کمپ دوم اورست نهتنها توسط رسانهها، بلکه از سوی افراد حاضر در صحنه نیز روایت شد. این روایتها گرچه در جزئیات متفاوت بودند، اما در مجموع تصویری چندلایه از درگیری ارائه دادند. هر جمله و موضعگیری در بازسازی آن فضا اهمیت یافت.
سیمون مورو در نخستین گفتوگویش پس از حادثه تأکید کرد که قصد مزاحمت برای کار شرپاها را نداشتند. به گفتهی او، عبور از مسیر بالا به معنای بیاحترامی یا تهدید نبوده، بلکه بخشی از برنامهی مستقل تیم بوده است. او حادثه را سوءبرداشتی توصیف کرد که به خشونت انجامید.
اولی اشتک در مصاحبهای با Neue Zürcher Zeitung گفت که برای نخستینبار در کوه از انسانها ترسیده است. این جمله، بازتاب صادقانهی ضربهی روانی حادثه بود. او هیچگاه کوه را بهعنوان صحنهی درگیری انسانی تصور نکرده بود. تجربهی کمپ دوم این تصویر را فرو ریخت.
جاناتان گریفیت که وظیفهی تصویربرداری و مستندسازی تیم را بر عهده داشت، ماجرا را لحظهای تاریک در تاریخ کوهنوردی توصیف کرد. او از پرتاب سنگ، تهدید مستقیم، و وحشتی که آن شب در چادر تجربه کردند سخن گفت. به گفتهی او، تنها دخالت یک راهنمای نپالی مانع بروز فاجعه شد.
در مقابل، یکی از شرپاها در گفتوگو با نشریهی Outside اظهار داشت که کوهنوردان هشدارهای آنها را نادیده گرفتند. به اعتقاد او، این بیتوجهی جان افراد تیم را در خطر قرار داد. از نظر او، واکنش شرپاها نه خشونت، بلکه دفاع از امنیت جمعیشان بود.
در کنار این روایتها، برخی تحلیلگران مانند دیوید رابرتز بر لزوم شنیدن صدای هر دو طرف تأکید کردند. به اعتقاد آنها، تضاد میان دو فرهنگ کوهنوردی، بدون گفتوگو و شناخت متقابل، دیر یا زود به تنشهایی از این جنس منتهی خواهد شد.
کوهنوردی، میدان صلح یا عرصهی ستیز؟
کوه در ذهن بسیاری از کوهنوردان، جایگاهی برای سکوت، فروتنی و رهایی از تنشهای روزمره است. در کوه، رقابت جای خود را به همیاری میدهد و خطر، انسانها را بهسوی درک متقابل سوق میدهد. اما حادثهی اورست ۲۰۱۳ این تصویر ذهنی را برای همیشه تغییر داد.
در ارتفاعی که مرگ و زندگی در فاصلهای اندک قرار دارند، درگیری میان انسانها نهتنها نابجا، بلکه ویرانگر است. تقابل میان اولی اشتک، سیمون مورو و جاناتان گریفیت با شرپاها، تنها یک نزاع لحظهای نبود. این برخورد، نشانهای از گسست فرهنگی، فشار ساختاری و نبود سازوکارهای ارتباطی پایدار در فضای صعودهای بلند بود.
این حادثه روشن کرد که تفاوت در زبان، درک، و جایگاه اجتماعی میتواند حتی در مقدسترین فضاها برای برخی انسانها به خشونت بیانجامد. اگرچه ماجرا با وساطت و گفتوگو مهار شد، اما ردپای آن در ذهن و حافظهی جمعی کوهنوردان باقی ماند. در مورد اولی اشتک، این حادثه به نقطهی بازگشتناپذیر در تجربهی کوه بدل شد.
کوهنوردی برای بقا نیازمند اخلاق، گفتگو و ساختارهایی شفاف است. هنگامی که جایگاه شرپاها نادیده گرفته شود یا روایت آنها در حاشیه بماند، اعتماد از میان میرود. این بیاعتمادی است که خطر را نه از جنس طبیعت، بلکه از جنس انسان میکند.
اورست، با تمام عظمتش، صحنهای شد برای یادآوری اینکه ارتفاع، انسان را برتر نمیکند. تنها همدلی، فروتنی و درک مشترک است که میتواند کوه را به آنچه باید باشد بازگرداند: میدان صلح، نه عرصهی ستیز.
گردآوری: امیر سعید احمدی
درودها
مقاله جالب بود
محلی ها اعم از شرپا،باربر ،سردارها و اشپزها ودر کشور ایران محلی های ساکن در کوههای بلند مخصوصا اگر اقدام به صعودی هم کرده باشن و
حتی قاطر چی ها
در علم کوه
و …
احساس مالکیت عجیبی و احساسی عجیب به کوه و وسایل و شرایط خود دارند
اصلا تحمل ورود به حیطه خود را ندارند
و ما هم دیده ایم و هم ترسیده ایم
که ای وای
اگر با ما اینکار را بکنند چه کنیم؟!
نیاز به جامعه شناسی دارد.